جدول جو
جدول جو

معنی فرو خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

فرو خوردن
خودداری از بروز حالتی مثل خشم یا خنده یا حرف و مانند آن، از میان برداشتن، نابود کردن
تصویری از فرو خوردن
تصویر فرو خوردن
فرهنگ فارسی عمید
فرو خوردن
بلعیدن بحلق فرو بردن، تحمل کردن، یا فرو خوردن خشم (غیظ) خودداری کردن از اظهار آن کظم غیظ
فرهنگ لغت هوشیار
فرو خوردن
((فُ خُ دَ))
بلعیدن، به حلق فرو بردن، مجازاً، تحمل کردن
تصویری از فرو خوردن
تصویر فرو خوردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
فرود آوردن، پایین آوردن، منزل دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
پایین آوردن فرود آوردن نزول دادن، بمنزل کسی وارد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
پایین آوردن، به منزل کسی وارد کردن
فرهنگ فارسی معین
(در بازی شیر یا خط) بدور خود چرخیدن سکه ای که به وسیله ضربه انگشت شست بلبه آن بهوا پرتاب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخ زدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرص خوردن
تصویر حرص خوردن
کادیدن خشمیدن عصبانی شدن خشمگین گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
شکاف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریب خوردن
تصویر فریب خوردن
گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه خوردن، آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
گره پیدا کردن، در هم پیچیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرور خوردن
تصویر غرور خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو خواندن
تصویر فرو خواندن
فراخواندن، صدا کردن، نوشته ای را خواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
ضرربردن ضرر کشیدن ضررکردن: زیان بردن زیان دیدن زیان کردن ضرر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه و آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
باده خوردن نوشیدن عرق: گه عرق خوردم و گه بنگ زدم تا که تریاکی و الدنگ شدم. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرور خوردن
تصویر غرور خوردن
فریب خوردن غره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
حاصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پایین آوردن، نازل کردن تنزیل، پیاده کردن، پایین کردن مقابل برآوردن، (چنانکه در عضاده اسطرلاب موقع رصد کواکب)
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن زدودن: باد خزان نگر که ز بستان فرو سترد آن نقشهای طرفه و نیکو نگارها. (شیبانی. گنج سخن 241: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو دویدن
تصویر فرو دویدن
سرازیر شدن بسرعت پایین آمدن، فرونشستن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو خواندن
تصویر فرو خواندن
خواندن قرائت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریب خوردن
تصویر فریب خوردن
گول خوردن فریفته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گره ایجاد شدن: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت این قدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا ک (معز فطرت)، ایجاد مشکلی شدن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
گرد آلود شدن: می خورد گرد عبث محمل لیلی در دشت نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
مورد رفتار ناجوانمردانه واقع شدن فریب خوردن از دوست وآشنا نا رفاقتی دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
((تَ رَ. خُ دَ))
شکاف برداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرص خوردن
تصویر حرص خوردن
((حِ خُ دَ))
خشمگین شدن، به خود فشار آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرور خوردن
تصویر غرور خوردن
((~. خُ دَ))
فریب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرود آوردن
تصویر فرود آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
پایین آوردن، پیاده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
به دست آوردن، ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریب خوردن
تصویر فریب خوردن
((فِ یا فَ. خُ دَ))
گول خوردن، فریفته گشتن
فرهنگ فارسی معین